نقد معماری در گفتگو با ایمان رئیسی
علی رنجی پور و نرگس مروجی
فکر نمی کنم کسی با این حرف که هر اثری قابل نقد نیست مخالف باشد، اما بیاییم قضیه را طور دیگری ببینیم. به هر حال جریانی در این سالها وجود داشته است که باعث شده است اثر قابل نقدی تولید نشود. چرا همین جریان مورد نقد قرار نمیگیرد؟
به نظر من این به یک مشکل ریشهای تر برمی گردد؛ اینکه ما در فرهنگمان اساساً با نقد مشکل داریم. به عنوان مثال در قرن پنجم امام محمد غزالی در کتابی با عنوان «تهافت الفلاسفه»، فلسفه و نقد را تحریم کرده است. از طرفی چون نقد همواره با پرسشگری همراه است عملا در دورههای مختلف با مقاومت سنتگرایان مواجه بوده است. از این رو از نظر فرهنگی در جامعهی ما موضوع نقد به خوبی تعریف نشده است و همین که پای نقد به میان میآید گویی که قرار است صرفا جنبههای منفی یک اثر مورد بحث قرار گیرد و از این رو با مقاومت و مخالفت روبهرو میشود. از نظر فرهنگی این موضوع بسیار جای کار دارد و اولین مشکل هم این است که در سطوح مختلف تحصیلی ذهن دانشآموزان «پرسشگر» بار نمیآید. در حالی که پرسشگری اساسی ترین مسئله نقد است و اگر بتوان ذهن دانشآموزان را در مقاطع پایینتر تحصیلی کنجکاو تربیت کرد، بدیهی است که در مقطع دانشگاه هم با پرسش وارد میشوند. در حال حاضر چون دانشجویان فاقد این ویژگی هستند، در بازار حرفهای هم پرسشگر نخواهند بود و بازار نقد هم داغ نخواهد بود. به این ترتیب یه جز برخی نمونههای موردی نظیر سینما و فوتبال که در سالهای اخیر بعضا به نقد آنها بها داده شده است، موضوع نقد در جامعه ما هنوز با معضلات فر هنگی گره خورده است و شاید یکی دیگر از دلایل آن هم این است که دغدغهی مردم هنوز معماری و مسائل مرتبط با هنر نیست. البته نباید فاکتور اقتصاد را در این زمینه از نظر دور داشت. اگر از منظر سلسله مراتب نیاز در دیدگاه مازلو به موضوع بنگریم، نخست باید نیازهای اولیه فراهم باشد تا سپس سطوح عالی نیاز نظیر نقد، خودشناسی و زیبایی شناسی مطرح میشود. در این رابطه مسکن مهر مصداق بسیار خوبی است؛ به نظر من نمیتوان انتظار داشت که مسکن مهر یکی از نمونههای درخشان معماری باشد، چرا که هزینههای کمی که برای ساخت آن در نظر گرفته شده است تنها پاسخگوی سطوح اولیه نیاز است و اصلا موضوعات زیبایی شناسانهی معماری در آن قابل طرح نیست.
برگرفته از کتاب هنر نقد هنری
نوشته ی علی اصغر قره باغی
چاپ سوم
انتشارات سوره مهر
@sooremehr
www.sooremehr.ir
گفت و شُنودی بییال و دم در باب نقد هنری
یکی از دشواریها - شاید هم بشود گفت جاذبههای - نویسندگی درباره هنر آن است که نویسنده، یا بگوییم منتقد، می باید سنگ صبور هنر دوستان و دانشجویان رشته هنر هم باشد. باید حوصله اینکار وقت گیر و دوست یابی و دشمن تراشیهای آن را داشته باشد و به همان اندازه که خودش موعظه میکند، از ظرفیت شنیدن حرف و نظرهای دیگران هم برخوردار باشد. بعد از آنکه نوشتن سلسله مقالات «هنر نقد هنری» را شروع کردم، و شاید هم به اعتبار مرورهایی که در ده سال گذشته اینجا و آنجا نوشتهام، یکی از دانشجویان به قول خودش «سال بالا»ی هنر که می خواست بیند آیا مضمون «نقد هنری» آن قدر ظرفیت دارد که بشود پایان نامهیی پیرامون آن نوشت، پیش من آمد. می گفت خیال مصاحبه کردن و این حرف ها را ندارد، اما یک طومار سئوال آماده کرده بود، یک ضبط صوت هم داشت و چند تا نوار تر و تازه هم با خودش آورده بود. درد دلهایی داشت فراوان و از هر دستی که هر کدامشان می تواند سر فصل بحثی دراز در آسیب شناسی هنر باشد. او می پرسید و من جواب می دادم و ضبط صوت روشن بود. صحبت ها به جلسه دوم هم کشید. این دوست دانشجو نوارها را به امید آنکه به صورت یک گفت و گو در آورد، به اصطلاح پیاده کرد، اما تازه متوجه شد که این کار به صلاح او نیست و به دردسرش نمیارزد. دوست جوان من هنوز چند واحد را نگذرانده است، پایان نامهاش را ننوشته است و نمی خواهد باعث و بانی پارهیی حرفها شناخته شود. اگر چه حرف بوداری هم زده نشده، اما ظاهرا این دانشجو بیش از حد محافظه کار است و از قدیم هم گفتهاند احتیاط شرط عقل است. نمیخواهد خودش را با شاخ گاو در بیندازد و پیداست که اطرافیانش هم او را بدجوری از ریسمان سیاه و سفید ترساندهاند. من هم از اسم مستعار و این جنغولک بازیهای مجله سازی بیزارم. به هر حال یک نسخه از آن چه را پیاده کرده بود به من داد و حالا که نگاه میکنم می بینم از آن جا که یک سر آن به نقد هنری بند است، بخش و برش فشردهیی از آن، اگر چه سر و ته اش زده شده و صغرا و کبرای لازم را ندارد، می تواند به عنوان یک متن در پایان بحث هایی که درباره نقد هنری آمد یاریرسان باشد. شاید روز و روزگاری که این نیز گذشت و آبها از آسیاب افتاد، گفتوگوی ما به صورت کامل منتشر شود.
… (متن به تدریج تکمیل خواهد شد)
اجازه بدهید یک سئوال کلیشه یی دیگر هم بکنم و آن این که نقد هنری را چه طور توجیه می کنید؛ به چه درد می خورد؟
من با چوب زیر بغل تراشیدن از حرفهای این و آن و استناد به گفتههای کلهگنده ها میانهیی ندارم، اما چارهیی هم نیست؛ گاهی وقتها می بینیم که برخی از حرفها را دیگران صریحتر و رساتر بیان کردهاند و گفتههاشان حاوی نکات و نوادری است که میباید به خط طلایی نوشته شود. یک آدمی به نام فرانسیس اسپارشات، که منتقد خوبی هم هست، میگوید: «اگر بتوانید منتقد بودن را به مردم بیاموزید، انسان بودن را به آنها آموختهاید.» بینید آنچه در عرف، اثر هنری نامیده میشود، شیء یا پدیدهیی است در میان پدیدههای دیگر جهان، اگر چه ممکن است این حرف رنگ و بوی توضیح واضحات داشته باشد، اما مراد آن است که برخورد ما با اثر هنری در آغاز و در ذات و ماهیت، تفاوت چندانی با برخورد با چیزهای دیگر را ندارد. بعد از دیدن و خواندن و شنیدن است که توجه بیشتری نسبت به آن اثر نشان می دهیم، آن را تعلیل و تحلیل می کنیم، به آن دل می بندیم، آن را متمایز می انگاریم و فکر میکنیم که برای ما آفریده شده است. . به همین اعتبار هم هست که پای مقوله ادراک روان شناختی را در پیوند با اثر هنری به میان آورده اند و آن را در دریافت ویژگی های انتقادی یاری رسان یافتهاند.
گفتمان نقد هنری در بهترین و مطلوبترین شکل خود آشکار کردن ژرفای پیوند با اثر هنری است. هدف نقد هنری فقط شناساندن اثر هنری نیست، بلکه نوعی مداخله در آفرینش اثر هنری است. باید طوری باشد که بخش تفکیک ناپذیری از اثر هنری به نظر بیاید، شکلی جایگزین پیدا کند و هنگامی که این اتفاق بیفتد، خود نقد، شکل هنری قایم به ذات را به خود می گیرد. شکل روایت یک خودآگاهی و ذهنیت پیچیده در رویارویی با وجوه ناخودآگاه اثر هنری را پیدا می کند. به بیان دیگر، فضایی که نقد هنری به وجود میآورد یک فضای مفهومی است.